part 8
این چجور صحنه ایه ....که یهو با باز شدن در به خودشون اومدن ...///
///هان تمام مدت رو داشت اون صحنه رو از پشت پنجره میدید...///
یوری = اوووو...هان ...تو نرفتی خونه ....
هان = ن...نه پیش مدیر بودم....
فیلیکس = به هر حال ممنونم که درو باز کردی ...اخه گیر کرده بودیم ...
هان= خب مگه گوشی ندارید ....به یکی زنگ میزدید ...
یوری = گوشیه جفتمون هم خاموش بود ...حالا مهم نیست زود باشید بریم ...خیلی دیره...
فیلیکس = حق با یوریه ...بریم ...
هان = بریم ...
یوری = مسیرت با ما یکیه ...
هان = خونه ی ما تو خیابون سه جونگه //یه چی از خودم در اوردم ...//
یوری = امکان نداره ...خونه ی ما هم اونجاست ...
هان = جدی ..بلوک چند ..
یوری = بلوک 2 ....
هان = خونه ی من هم بلوک 2 هست ..خب پس باهم میریم ...
یوری = باشه ...فقط اول باید جزوه ی ریاضی رو بدم به جونگین ...
فیلیکس = بریم ....
....اونا راه میوفتن و بعد از چند مین میرسن جلو در خونه ی جونگین و فیلیکس ...
یوری = امممم....فیلیکس ممنون میشم این جزوه رو بدی به جونگین ...
فیلیکس = باشه ...فردا میبینمت ...بای
یوری و هان = بای ....
یوری = هان بریم ....
هان = یوری ...
یوری = بله ..
هان = معذرت میخوام ...
یوری = بابت چی ...
هان = که تو حیاط بهت خوردم و بعد رفتم ...فک کنم بی ادبی کردم ...سرت درد میکنه ...
یوری = نه بابا اشکالی نداره ...میدونم منظوری نداشتی ...حالم خوبه ...راستی چرا اونجوری میدویدی ...چرا وقتی اومدی کلاس زخمی بودی ...
هان =همش بخاطر اون کریستفر احمقه ...سه ماهه ازم پول قرض کرده و پسش نمیده...تازه بابتش طلب کارم هست ...
یوری = اوو عیب نداره ...باهم پولتو ازش پس میگیریم ...از این به بعدم از پیشم جم نمیخوری ...وتنها جایی نمیری ..
هان = ولی اون خیلی خطرناک تر از این حرفاس ...
یوری = ببین..گفتم که از اون دخترای پیکمی نیستم که تا یکی قلدرم قلدرم کرد بترسم ...
//////بعد از چند دقیقه رسیدن /////
///هان تمام مدت رو داشت اون صحنه رو از پشت پنجره میدید...///
یوری = اوووو...هان ...تو نرفتی خونه ....
هان = ن...نه پیش مدیر بودم....
فیلیکس = به هر حال ممنونم که درو باز کردی ...اخه گیر کرده بودیم ...
هان= خب مگه گوشی ندارید ....به یکی زنگ میزدید ...
یوری = گوشیه جفتمون هم خاموش بود ...حالا مهم نیست زود باشید بریم ...خیلی دیره...
فیلیکس = حق با یوریه ...بریم ...
هان = بریم ...
یوری = مسیرت با ما یکیه ...
هان = خونه ی ما تو خیابون سه جونگه //یه چی از خودم در اوردم ...//
یوری = امکان نداره ...خونه ی ما هم اونجاست ...
هان = جدی ..بلوک چند ..
یوری = بلوک 2 ....
هان = خونه ی من هم بلوک 2 هست ..خب پس باهم میریم ...
یوری = باشه ...فقط اول باید جزوه ی ریاضی رو بدم به جونگین ...
فیلیکس = بریم ....
....اونا راه میوفتن و بعد از چند مین میرسن جلو در خونه ی جونگین و فیلیکس ...
یوری = امممم....فیلیکس ممنون میشم این جزوه رو بدی به جونگین ...
فیلیکس = باشه ...فردا میبینمت ...بای
یوری و هان = بای ....
یوری = هان بریم ....
هان = یوری ...
یوری = بله ..
هان = معذرت میخوام ...
یوری = بابت چی ...
هان = که تو حیاط بهت خوردم و بعد رفتم ...فک کنم بی ادبی کردم ...سرت درد میکنه ...
یوری = نه بابا اشکالی نداره ...میدونم منظوری نداشتی ...حالم خوبه ...راستی چرا اونجوری میدویدی ...چرا وقتی اومدی کلاس زخمی بودی ...
هان =همش بخاطر اون کریستفر احمقه ...سه ماهه ازم پول قرض کرده و پسش نمیده...تازه بابتش طلب کارم هست ...
یوری = اوو عیب نداره ...باهم پولتو ازش پس میگیریم ...از این به بعدم از پیشم جم نمیخوری ...وتنها جایی نمیری ..
هان = ولی اون خیلی خطرناک تر از این حرفاس ...
یوری = ببین..گفتم که از اون دخترای پیکمی نیستم که تا یکی قلدرم قلدرم کرد بترسم ...
//////بعد از چند دقیقه رسیدن /////
- ۸.۰k
- ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط